سلام سلام![](http://images.zaazu.com/img/flying-kiss-anim-flying-kiss-love-female-smiley-emoticon-000547-medium.gif)
این روزا یه کمی سرم شلوغه و فقط میتونم خلص وقایع رو براتون بنویسم... شرمنده، اما زودی میام و یه آپ مفصل میذارم...
![](http://www.sadmuffin.net/screamcute/graphics/graphics-page-divider/page-divider-058.gif)
![](http://www.sadmuffin.net/screamcute/graphics/graphics-page-divider/page-divider-058.gif)
امروز پنجشنبه ست... هوا یکمی سرده، پالتو (به قول محمد پالتو خرسیم) کثیف بود و یه پلیور بنفش رنگ کمی نازکتر پوشیدم... یخیدم حسابی،
آخه امروز محمد ماشین و برد تحویل بابا داد. یکی از اقوام شون فوت کرده بود... یه دختر 10 ساله، وقتی شنیدم حسابی ناراحت شدم... ![](http://www.qalamro.com/upload/smilie/(17)/(48).png)
![](http://s2.rimg.info/89528a0413476f770a862b0f6dd5ecce.gif)
1- دیروز همینکه تو ماشین محمدی نشستم فهمیدم محمدی الکی ناراحت بوده و سربسرم میذاشته، یه بسته پفک خریده بود و از دلم درآورد... منم اینطوری شدم![](http://s19.rimg.info/b7b3cbd7e51c225840e436331091a57f.gif)
![](http://s2.rimg.info/964c5098ce3a52c0fe2e6aa5d2300510.gif)
2- رفتیم خونه ی محمداینا، بابایی خوب شده بود و سرحال مشغول باغبونی، محمد یه مقدار ماهی کوچولو خریده بود و داد به مادر تا سرخشون کنه، من و مادر هم تا دیروقت مشغول پاک کردن ماهی ها بودیم... و ساعت 7 بود که شام آماده شد... خیلی خوشمزه بود... ![](http://www.qalamro.com/upload/smilie/(21)/(57).gif)
![](http://s2.rimg.info/964c5098ce3a52c0fe2e6aa5d2300510.gif)
3- مادر پارچه ی چادری برام برید و قراره هرچه زودتر بدوزه ![](http://www.turntoislam.com/forum/images/smilies/hijab.gif)
![](http://s2.rimg.info/964c5098ce3a52c0fe2e6aa5d2300510.gif)
4- دیشب با محمدی و سایه بان و مادر درباره همکارش صحبت کردیم و امروز قراره ساعت 2 بریم رستوران کاروان تا ببینیمش و محکش بزنیم.... ![](http://www.qalamro.com/upload/smilie/(17)/(13).png)
![](http://s2.rimg.info/964c5098ce3a52c0fe2e6aa5d2300510.gif)
فعلا همینا تا بعد...![](http://www.qalamro.com/upload/smilie/(21)/(70).gif)
:: بازدید از این مطلب : 1167
|
امتیاز مطلب : 167
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34